صمیمانه ...

صفحه خانگی پارسی یار درباره

پول

    نظر

به نام او که هر چه کردیم به چشم کرمش زیبا بود .

پول..............

یک سخنران معروف در مجلسی که دویست نفر در آن حضور داشتند ، یک اسکناس بیست دلاری را از جیبش بیرون آورد و پرسید : " چه کسی مایل است این اسکناس را داشته باشد ؟ "

دست همه حاضرین بالا رفت .

سخنران گفت : " بسیار خوب ، من این اسکناس را به یکی از شما خواهم داد ولی قبل از آن می خواهم کاری بکنم . و سپس در برابر نگاههای متعجب ، اسکناس را مچاله کرد و باز پرسید : " چه کسی هنوز مایل است این اسکناس را داشته باشد ؟ "

و باز دستهای حاضرین بالا رفت .

این بار مرد ، اسکناس مچاله شده را به زمین انداخت و چندبار آن را لگد مال کرد و با کفش خود آن را روی زمین کشید . بعد اسکناس را برداشت و پرسید : " خوب ، حالا چه کسی حاضر است صاحب این اسکناس شود ؟ "

و باز دست همه بالا رفت .

سخنران گفت : " دوستان با این بلاهایی که من سر اسکناس آوردم ، از ارزش اسکناس چیزی کم نشد و همه شما خواهان آن هستید ."

 و ادامه داد : 

 در زندگی واقعی هم همینطور است  ، ما در بسیاری موارد با تصمیماتی که می گیریم یا با مشکلاتی که روبرو می شویم ، خم می شویم ، مچاله می شویم ، خاک آلود می شویم و احساس می کنیم که دیگر پشیزی ارزش نداریم ، ولی اینگونه نیست و صرف نظر از اینکه چه بلایی سرمان آمده است ، هرگز ارزش خود را از دست نمی دهیم و هنوز هم برای افرادی که دوستمان دارند آدم پر ارزشی هستیم .