سفارش تبلیغ
صبا ویژن

صمیمانه ...

صفحه خانگی پارسی یار درباره

یا رب الحسین ....

    نظر

جهان را صاحبی باشد خدا نام .....
* حسین(ع) نشان مظلومیت علی(ع) است .
بر پهنْ دشت ایثار ایستاد و بر نیزه غریبی تکیه کرد . نگاهش را تا انتهای لشگر «بی رحمی» کشید . باد غربت می وزید و او را در آغوش می کشید . دیگر هیچ نمی گفت . در کام خشکیده اش ، توانی برای سخن گفتن باقی نمانده بود . چشمان کینه و دشمنی سرخ شده بود . گرگان ، دندان انتقام بر هم می ساییدند و می خواستند عطش شمشیرهایشان را از خون سیراب سازند . خورشید آرام آرام در خون می نشست و آسمان کم کم تاریک می شد . هر از چند گاهی ، سکوت دشت با زوزه تیری در هم می شکست و صدای ناله ای در گلوی گرفته اش می شکست . آسمان به تماشا ایستاده بود و دشت آغوش گشوده بود تا بدن خسته و خونینش را بر بستر گرم خویش در بر بگیرد . نسیم احساس تشویش داشت . آسمان منتظر بود تا بغض خود را با صاعقه ای بشکند و های های بر شانه های زمین بگرید . کربلا شرمنده آن همه شقاوت و بی شرمی بود و ساکت و بی صدا ، خود را به دست تقدیر سپرده بود . او دوباره خود را معرفی کرد . همه او را می شناختند ، ولی آیینه زنگار گرفته سینه شان ، هیچ تصویر آشکاری را از او بازتاب نمی داد . سنگی از کینه برخاست و با گستاخی ، خود را به پیشانی او رسانید . سیال گرمی ، از میان ابروانش جاری شد . انگشتان خسته اش بالا آمد تا سرچشمه آن را ببندد . دست بالا رفت ولی به پیشانی نرسید و در راه خشکید . در قفس سینه اش احساس رهایی کرد . تیری سه شعبه آمده بود و جایی برای آزادی پرنده ی جان در سینه اش گشوده بود ، ولی راه خروج را بر پرنده بسته بود . دست از نیمه راه ، مقصدش را تغییر داد و چوبه تیر را در محاصره انگشتان خود درآورد . تیر نمی خواست خود را خلاص کنی و با طمع به سینه او چسبیده بود . خم شد و از پشت ، آن را بیرون کشید و راهی را برای زلال شهادت گشود . فواره ای از سرخی بیرون زد . از روی زین بر زمین افتاد و مادر کویر ، او را در آغوش گرفت . آسمان کم کم تیره می شد و قصد داشت از شرمندگی ، ظلمت دشمنان را در تاریکی خود فرو برد ، که ندایی برخاست :
ای نفس مطمئن ! به سوی پروردگارت باز گرد در حالی که راضی و خشنود هستی . 

**قلم را اجازت نوشتن نیست ..... یا رب الحسین ! دریاب دل بی تاب را ............. شعور و شور ...... شعور و شور .... شعور و شور .... عاشورات داره می یادا ... مبادا بی بهره بمونیم ....

خانوم معلم نوشت :
عجیب حکایتی است ، عزیرترین ها ، یوسف و حسین ، از گودال و چاه به آسمان عزت رسیدند .....

2ـ با یه عشقی پرسید خانوم می شه فردا شال مشکی بیارم که دلم خواست با تمام وجود ببوسمش ..... یه صداقت معصومانه تو چشماش بود ....... از فردا با شال عزا اومد .... چشماش هم ، رنگ غم گرفت .... از روز بعد تعداد شال عزاها تو کلاس زیاد شد ...... حالا من یه کلاس دارم همه عزادار ارباب ................... با فرشته ها عزادار بودن خیلی با صفاست.....

3ـ آیا عقیق سرد ترک خورده دیده ای ؟!!؟... لبهای کودکان همه همرنگ او شده است ....

4ـ یه نقاشی کشیده بود از خیمه ای که تو سالن پایین عَلَم کرده بودن ... یه اسب با یال خونین کنارش .....  یه مشک پاره پاره که آب ازش چکه می کرد ......  و یه گهواره خالی که دل یه مادر بهش گره خورده بود ..... چه آتشی به جونم می زنه این نقاشی ، دلم می خواست سر به دیوار غریبی بذارم و زار بزنم .... خداااااااااااااااا من کجا ، این همه صداقت کجا ..... لیاقتم بده ....

حسین (ع) عصاره رحمت خداوند است ....

6ـ نگاه علقمه بی تاب اما ....... علی اصغر ، رقیه ، خواب اما ..............................عمو بیدار بود و با خودش گفت .... تلافی می کنم ای آب اما .....

آنگاه که در ، آتش گرفت ، خیمه گاه سوخت .
آنگاه که پهلوی زهرا (س) شکست حُرمت شکسته شد .
این فتنه فراگیر چنان شروع شد که گویی ابتدا سنگریزه ای بر تن دشتی چرخیده است اما این سنگریزه اسباب بارش بهمن هایی سهمگین را فراهم آورد............. امان از دل زینب ....

8ـ زینب یعنی شناسای بندهای دل حسین ، یعنی زیستن در دهلیزهای قلب حسین ، عبور کردن از رگهای حسین و تپیدن با نبض حسین . زینب یعنی حسین در آئینه تانیث . زینب یعنی چشیدن خار پای حسین با چشم . زینب یعنی کشیدن بار حسین ، بر دل .....(آفتاب در حجاب ـ سید مهدی شجاعی)

شکیبایی ات را از دست مده زینب که آسمان بر ستون صبر تو استوار است.....(آفتاب در حجاب ـ سید مهدی شجاعی)

10ـ پارسال همین موقع ها بود که پرچم رو آوردن ..... نمایشگاه راه انقلاب .... اون شب فراموش نشدنی .... همه اون شب مونده بودیم که نمایشگاه رو برای روز افتتاحیه آماده کنیم .... خدااااااااااااااا.... اون شب چه کردی با دل ما ؟؟؟؟؟؟؟.... چه مهمانی باشکوهی بود .... نمی دونم ما میزبان پرچم بارگاه سقا بودیم یا سقا ما رو میزبانی می کرد ..... چه شبی بود .... ای کاش سحر نمی شد ...... سرخی پرچمت .... یا قطیع الکفین ..... عطر بهشتی .... یا ابالفضل ....

11ـ ای کاش این بار هُرم محرم با نسیم سیمایش فرو بنشیند ...... الیس الصبح بقریب ؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!

12ـ  ......... دعا .......... دعا ........ دعا ............. یادتون نره ............ هوارتااااااااااااااااااااااااااااااااا محتاجم .......

یا رب الحسین
بحق الحسین
اشف صدر الحسین
بظهور الحجه